اتوبوس داشت راه مي افتاد.
ولي من عجله اي نداشتم چراكه ميدانستم هنوزكساني هستندكه سوارنشدند حداقل ازسوارنشدن يكي ازآنها مطمئن بودم آن دخترك بيستو چند ساله.....
دانلود در ادامه مطلب
اتوبوس داشت راه مي افتاد.
ولي من عجله اي نداشتم چراكه ميدانستم هنوزكساني هستندكه سوارنشدند حداقل ازسوارنشدن يكي ازآنها مطمئن بودم آن دخترك بيستو چند ساله.....
دانلود در ادامه مطلب
يه مدت مي ايستادكنارخيابون شربت سينه ميفروخت اگه گفتي اينكه شربت سينه ميفروخت يعني چي اي بابا نميخواي بياي اينجاكنارم بشيني توكه همش توآشپزخونه اي ...
دانلوددرادامه مطلب
ازدرمانگاه كه بيرون آمدم باخودم گفتم حالاكه مادرنيست بهتراست به خانه ي اميربروم ازگرماوضعف داشت حالم به هم ميخوردمثل آدمهاي گرسنه ازدرون مي لرزيدم دلم مالش مي رفت وچشمم سياهي ...
دانلود درادامه مطلب
خلاصه داستان
نوشین نمیداند که چرا همسرش نسبت به او بی تفاوت است در حالی که او هوروش را میپرستد ، روزی دوستش رمانی را که نوشته به او میدهد تا نوشین نظر خود را در باره رمان او بگوید نوشین از اسمهای داستان میفهمد که این داستان زندگی هوروش است و در آن به عشق هوروش به الهام پی میبرد در حالی که الهام حالا با سینا ازدواج کرده و به بیماری...
دانلوددرادامه مطلب
درميان اين همه هياهو هنوزهم صداي گامهاي الهه عشق در پس كوچه هاي شهرمان به گوش ميرسد...
دانلوددرادامه مطلب
رعنا جان سلام...
رعناي خوبم سلام...
رعناي عزيزم...
نه.نه.فايده نداره نميتواني بنويسي. نمي توانستم چندهفته بود كه براي شروع كردن نامه داشتم فكرميكردم...
خلاصه 19 رمان فارسي 1. تهران مخوف 2.جنايت بشر 3.تفريحات شب 4.زيبا 5.دختر رعيت 6.نيمه راه بهشت ...
اوايل بهاربودو هواي دشت هم داغ خورشيد وسط آسمان رسيده بود بادخنكي مي وزيد وعرق را از چهره آدمي ميربايد
ساعت حدوديازده بود تودفتر پدرم توشركت بودم كه موبايلم زنگ خورد داشتم نقشه اي رو كه براي ساختمون كشيده وطراحي كرده بودم به پدرم نشون ميدادم ازش عذرخواهي كردم وتلفن جواب دادم
ماجراازيك شب سرداسفند ماه سال 1354شروع شد
رماني شامل دوازده فصل مستقل اما مرتبط كه به دنبال به تصويركشيدن پيچيدگي هاي درون انسان است
ساعت حدود4بعدظهربود كلاس شيمي تموم شده بود منتظراتوبوس بودم تا به خوابگاه برم وخستگي امروز رو بايه خواب تموم كنم مثل هميشه ازدحام دانشجويان