loading...
پادشاه رمان وداستان
leila بازدید : 443 دوشنبه 1390/04/06 نظرات (1)

اتوبوس داشت راه مي افتاد.

ولي من عجله اي نداشتم چراكه ميدانستم هنوزكساني هستندكه سوارنشدند حداقل ازسوارنشدن يكي ازآنها مطمئن بودم آن دخترك بيستو چند ساله.....

دانلود در ادامه مطلب

leila بازدید : 399 شنبه 1390/04/04 نظرات (0)

ازدرمانگاه كه بيرون آمدم باخودم گفتم حالاكه مادرنيست بهتراست به خانه ي اميربروم ازگرماوضعف داشت حالم به هم ميخوردمثل آدمهاي گرسنه ازدرون مي لرزيدم دلم مالش مي رفت وچشمم سياهي ...

دانلود درادامه مطلب

leila بازدید : 653 پنجشنبه 1390/03/05 نظرات (0)

خلاصه داستان

نوشین نمیداند که چرا همسرش نسبت به او بی تفاوت است در حالی که او هوروش را میپرستد ، روزی دوستش رمانی را که نوشته به او میدهد تا نوشین نظر خود را در باره  رمان او بگوید نوشین از اسمهای داستان میفهمد که این داستان زندگی هوروش است و در آن به عشق هوروش به الهام پی میبرد در حالی که الهام حالا با سینا ازدواج کرده و به بیماری...

دانلوددرادامه مطلب

درباره ما
سلام دوستان به پادشاه رمان و داستان خوش آمدید تبادل لینک پذیرفته میشود لینک کن خبر بده لینک کنم
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 35
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 4
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 22
  • باردید دیروز : 3
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 2
  • بازدید هفته : 41
  • بازدید ماه : 146
  • بازدید سال : 1,659
  • بازدید کلی : 33,484
  • کدهای اختصاصی